جاودان باد نام مقدس محمّد

0 0
  • تاریخ : 1403/6/27
  • بازدید : 50
امتیاز 0.00 تعداد رای 0

جاودان باد نام مقدس محمّد

پیام ولادت رسول اعظم صلوات الله علیه

روزگار تاریکی بود، سینه‌ها دوداندود، قلب‌ها واژگون و نابخردی میان‌دار. 

جهل، مهار گسیخته بود و به تک، از این سینه به آن سینه و از این کوی به آن کوی می‌تاخت و غبار می‌انگیخت.

زمام در دست سفیهان بود؛ سفیهانه حکم می‌راندند ، سَفَه می‌پروریدند و خِرد می‌میراندند؛ رایَت سَفَه می‌افراشتند و رایَت خِرَد را پایین می‌کشیدند و برمی‌چیدند.
مردم را به مُرداب حکم‌ها و دستورهای ناسرشتاری و ناسازوار با روح و روان انسانی و درشت‌ناک می‌کشاندند، وادی‌های پرسنگلاخ و دشواری که خِردها در آن گم می‌شدند و گردبادهای هراس‌انگیز جهل، زوزه‌کشان، برج و باروهای خِرد را در هم می‌کوفتند.

در این مرگامرگ خردها و ارزش‌ها و حیات انسانی، در چَکادِ زندگی توحیدی مردی از تبار انبیای الهی، فانوسی روشن بود.

روشن‌ضمیران و دل‌روشنان، چشم به این فانوس داشتند، به این امید که شعاع بگستراند و به این زندگی تاریک و نکبت‌بار، که همگان در آن گرفتار آمده بودند، پایان بدهد.

آن مرد مقدّس‌تبار، که در بلندای زندگی توحیدی‌اش، فانوسی افروخته بود، تا گم‌گشته‌راهان را در پرتو راه خود بگیرد، حضرت عبدالمطلب بود.

عبدالمطلب، سرور مکّیان بود. دست پُردَهشی داشت. در قحطی‌ها و گرسنگی‌ها پناه مردم بود. از پرستش بت‌ها برکنار بود و خدا را به یگانگی می‌شناخت، به نذر وفا می‌کرد.

سنّت‌هایی نهاد که بیش‌تر آن‌ها در قرآن ، نازل گردید و در سنّت رسول خدا پذیرفته آمد.

در یورش ابرهه به مکّه، به آهنگ ویران‌سازی آن، عبدالمطلب، با تدبیر و هوشمندی الهی، مکّیان را به خارج شدن از مکّه فرمان داد و خود در مکّه ماند و در کنار کعبه به رازونیاز با خدا پرداخت و جبهه بر خاک آن آستان بلند سایید و به زاری از خداوند خواست کعبه را از این قوم جرّار در امان بدارد، که لشکر ابابیل فرود آمد، چتر گستراند، فیل‌ها و فیل‌بانان را به هلاکت افکند و دمار از روزگارشان درآورد.

پس از این رویداد بزرگ، عبدالمطّلب، بیش از پیش، در قلب‌ها، جای باز کرد و در چشم‌ها بزرگ جلوه‌گر شد و در میان مردم هیبت و شکوه الهی یافت.
کار او کار پیامبرانه بود. جایگاه پیامبران را داشت. 

مردمان ناامید و به تنگ آمده از تنگنای شب، چشم به چشمان او داشتند که افق را بگشایند و سپیده را بردمانند.

آینده روشن را در سیمای روشن و پیامبرانه او می‌جستند، ‌تا شکافنندهٔ صبح‌ها از دل صبحی روشن، آفتابی را برتاباند عالم‌تاب، روشن‌گر دل‌ها و ضمیرها و زداینده سیاهی‌ها از سینه‌ها.
عبدالله، فرزند عبدالمطلب، پدر محمّد ص، پیش از چشم‌گشایی محمّد، چشم از جهان فرو بسته بود؛ مادر در غمِ شوی و چشم‌انتظار چشم‌گشایی فرزند. 

دل‌خوشی آمنه پس از مرگِ شوی، که زیبایی و شکوه زندگی‌اش بود و در توحیدباوری و گام زدن در راه روشن انبیا و جوان‌مردی شهره، به فرزندی بود که در شکم داشت. با او نجوا می‌کرد ، از غم‌ها و شادی‌‌ها می‌گفت. امید داشت هر چه زودتر جگرگوشه‌اش چشم به جهان بگشاید و زندگی او را لب‌ریز از شادی‌ها و خنده‌های کودکانه کند. دیری نپایید شادی، خانهٔ ساکت آمنه را فراگرفت و او را که چشم به راهش بود، چشم گشود و چشم و دل آمنه را روشن کرد. 

آمنه، نزد جدّش عبدالمطلب پیام فرستاد برای تو پسری تولّد یافته است؛ بیا و او را ببین. 
عبدالمطلب آمد و فرزندش را دید. 

آمنه لب به سخن گشود و گفت:
«در دوران بارداری به من گفته شد، تو به سرور این امّت باردار شده‌ای؛ هرگاه به دنیا آمد بگو: اعیذوه بالواحد من شرّ کلّ حاسد. سپس او را محمّد بنام»
عبدالمطلب نوزاد را گرفت و به درون کعبه برد و برای وی دست به دعا برداشت و خداوند را بر موهبتی که به او ارزانی داشته سپاس گفت.

جاودان باد نام مقدّس محمّد


منبع:
امتیاز دهید :

به اشتراک بگذارید

نظر دهید

گزارش

نظرات (اولین نفری باشید که نظر میدهد )